سلام خدمت تمام برو بچه های تبیان

از آخرین کاربر عضو شده تا مدیر کل تبیان

من میدونم که تبیان انتقاد پذیر نیست

یعنی مطمئنم با این پست رو تائید نمیکنن یا بعد از تائید یه احضاریه میاد دم خونمون که بفرمائید ... و شما شاکی دارید

بابا بخدا من نمیدونم از دست تبیان چه کار کنم!؟ شما میتونید بهم کمک کنید؟

اون از اون مدرک گرفتن برای تائید نهائی (که 3 بار فرستادم تائید نشد)

اون از اون مشکلات قسمت ویرایش مطلب تبیان (که بجای ویرایش مطلب، صفحه اصلی تبیان رو نشون میده)

اون از اون پستی که با هزار شوق و ذوغ اینجا فرستادم و تائید نشد (دلیلش رو ندونستم)

اون از اون قالبهای قشنگ (برعکس کنید!) بخش وبلاگ (که دو تا خوشکل طراحی کردم که بفرستم که حتما جایزه میگرفت ولی با اون کاری که تبیان با من کرد صد سال دیگه هم نمیفرستم)

ما دلمون رو به تبیان خوش کردیم ولی زد توی ذوغمون (البته قبلا به بلاگفا خوش کرده بودم که اونم 2 تا وبلاگم رو -خدا شاهده- بدون دلیل مسدود کرد)

حالا هم که به تبیان اومدم این بلاها رو به سرم آورد

شرمنده یه جیزی یادم اومد این مشاورین تبیان هم که هی ما رو پاس میدن به همدیگه (انگار کاربران توپ چهل تیکه ان)

حالا وقت گفتم عنوان همین پست هست (((دیگه چی بگم؟)))

این پست چه تائید بشه (چه نشه) پست خداحافظی از وبلاگ تبیان هستش

خدا حافظ وبلاگ تبیان (دیگه هم بر نمیگردم حتی مطالب کاربرانش رو بخونم)

رویا خانوم اگه مارو قابل دونستی به وبلاگ خودم بیا (توی نظرات وبلاگت فرستادم قبلا -منتظرتم-  093eshgh)

میشمارم روزها رو غمگین تو ولی .....
گفتی یا اندازه آروزهات تلاش کن
یا آرزوهات رو اندازه تلاشت کن
اگه بگم بی معرفتی ناراحت میشی ....
شاید اینقده بقیه دوست دارن دوست داشتن من رنگی نداره برات ..میدونم برات عجیبه اینهمه اصرار و خواهش
اینهمه خواستن دستات بدون حتی نوازش....دلم خیلی گرفته اما تو ...حتی یه جواب به اس ام اس دلگیری من ندادی ...شاید هم میخواستی جواب بدی ولی باز مثل دفعات قبل یادت رفت ...
زلزله اومد ....چه آرزویی کردم برای خودم ...
نمیدونم چقدر باید منتظر باشم ....
دورم از تو اما با تو لحظه ها رو زنده هستم
از تو با خدا می خونم
تو خیالت توی حالت
باز توی کما می مونم
شاید این کما تا آخر عمر برام ادامه داشته باشه ....آخ که چقدر سخته خدا ....نکنه تو هم من رو یادت رفته ..نکنه تو هم مثل اون اصلا به یادم نباشی .....نکنه...
دوشنبه اول 7 1387

با یه شکلات شروع شد
من یه شکلات گذاشتم تو دستش
اونم یه شکلات گذاشت تو دست من
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم
سرشو بالا کرد
دید که منو میشناسه
خندیدم
گفت دوستی؟
گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟
گفتم دوستی که تا نداره
گفت تا مرگ؟
خندیدم و گفتم:من که گفتم تا نداره
گفت باشه
تا پس از مرگ
گفتم نه نه نـــه نه تــا نداره
گفت قبول تا اونجا که همه دوباره زنده میشن
یعنی زندگی پس از مرگ
بازم با هم دوستیم؟
تا بهشت تا جهنم؟
تا هرجا که باشه من و تو با هم دوستیم؟
خندیدم گفتم:تو براش تا هرجا که دلت میخواد یه تا بزار
اصلا یه تا بکش
از سر این دنیا تا اون دنیا
اما من اصلا براش تا نمیزارم
نگام کرد، نگاش کردم
باور نمیکرد
میدونستم اون میخواست حتما دوستی ما تا داشته باشه
دوستی بدون تا رو نمیفهمید

زندگی یعنی چکیدن       همچو شمع از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت        گم شدن در نرمی عشق

گفت بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم
گفتم باشه
تو بذار
گفت شکلات
هربار که همدیگه رو میبینیم
یه شکلات مال تو یکی مال من
باشه؟
گفتم باشه
هربار یه شکلات میزاشتم تو دستش
اونم یه شکلات تو دست من
باز همدیگه رو نگاه میکردیم
یعنی که دوستیم
دوست دوست
من تندی شکلاتمو باز میکردم
میزاشتم تو دهنم و تندو تند میمکیدم
میگفت شکمـــو تو دوست شکموی منی
و شکلاتشو میزاشت تو یه صندوقچه کوچولوی قشنگ
میگفتم بخورش
میگفت تموم میشه
میخوام تموم نشه
برای همیشه بمونه
صندوقش پر از شکلات شده بود
هیچکدومشو نمیخورد
من همشو خورده بودم
گفتم اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن، یا کرما
اونوقت چکار میکنی؟
گفت مواظبشون هستم
میگفت میخوام نگهشون دارم
تا موقعی که دوست هستیم
و من شکلاتامو میزاشتم توی دهنمو میگفتم: نه نه نــه
تا نه
دوستی که تا نداره

تو کدوم کوهی که خشکید        از تو دست تو میتابه
چشم چشمه ابر ایثار              روی سینه تو خوابه

یک سال، دوسال، چهار سال، هفت سال، ده سال، بیــست سالش شده
اون بزرگ شده، منم بزرگ شدم
من همه شکلاتامو خوردم
اون همه شکلاتاشو نگه داشته
اون آمده امشب تا خداحافظی کنه
میخواد بره
بره اون دور دورا
میگه میرم اما زود برمیگردم
من که میدونم میره و برنمیگرده
یادش رفت شکلات به من بده
من که یادم نرفته
یه شکلات گزاشتم کف دستش، گفتم این برای خوردنه
یه شکلات هم گزاشتم کف اون دستش، اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت
یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتاش
هردوتارو خورد
خندیدم
میدونستم دوستی من تا نداره
میدونستم دوستی اون تا داره
مثل همیشه
خوب شد همه شکلاتامو خوردم
اما اون هیچ کدومشو نخورده
حالا با یه صندوق
پر از شکلاتای نخورده
چکار میکنه؟

این دیگه فکر نداره        وقتی میشنوی میگم
تو برو باهام نمون         حتی اسممو نیار
اگه یک شب دیگه         زیر بارونا قدم زدی بدون
که تمام فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود

يکشنبه سی یکم 6 1387
پسرک یک شب به آشپزخانه رفت و کاغذی را به مادرش داد . مادر دست هایش را خشک کرد و  کاغذ را گرفت و فهرست بلند بالایی را روی آن دید  .
برای زدن چمنها : ۵ دلار
برای تمیز کردن اتاق : ۱ دلار
برای خرید از مغازه : ۵۰ سنت
برای نگهداری از بچه : ۲۵ سنت
برای بردن آشغال ها : ۱ دلار
برای گرفتن کارت صد آفرین : ۵ دلار
برای تمیز کردن حیات : ۲ دلار
جمع: ۱۴دلار
این مادر قلمی را برداشت و پشت کاغذ پسرک نوشت :
برای نه ماهی که تو را در شکمم حمل کردن : بدون هزینه
برای تمامی شبهایی که بالای سرت بیدار نشستم و از تو پرستاری کردم : بدون هزینه
تمامی دورانی که برایت تقلا کردم و به خاطرت اشک ریختم : بدون هزینه
خریدن اسباب بازی : بدون هزینه
پختن غذا : بدون هزینه
پاک کردن بینی تو : بدون هزینه
جمع : بدون هزینه
و نهایتا قیمت عشق حقیقی : بدون هزینه
پسرک اینها را خواند ، حسابی  اشکش در آمد . قلم را از دست مادرش گرفت و زیر همه آن ها نوشت :
(( تمامی هزینه ها پرداخت شد ! ))
يکشنبه سی یکم 6 1387
امان از دست این خانم ها!؟..
خانم ها مثل رادیو هستند. هر چی می خواهند می گویند ولی هر چه بگو یی نمی شنوند.
خانم ها مثل شبکه اینترنت هستند، از هر موضوعی یک فایل اطلاعاتی دارند
خانم هامثل چسب دوقلو هستند، اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید
خانم ها مثل موتور گازی هستند، پر سر و صدا , کم سرعت , کم طاقت
خانم ها مثل رعد و برق هستند، اول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد صداشون
خانم ها مثل لیمو شیرین هستند، اول شیرین و بعد تلخ می شوند
خانم ها مثل موبایل هستند، هر وقت کاری مهم پیش می آید در دسترس نیستند
خانم ها مثل گچ هستند، اگر چند دقیقه مدارا کنید آنچنان سخت می شوند که هیچ شکلی نمی گیرند
خانم ها مثل کنتور برق هستند، هر چند سالی یکبار سن آنها صفر می شود
خانم مثل فلزیاب هستند، هرگاه از نزدیکی طلافروشی رد می شوند عکس العمل نشان می دهند
اگه تیپ بزنیم بریم سر کار، میگن ببینم با کی قرار داری؟
اگه لباسهای معمولی بپوشیم، میگن تواصلا' سلیقه نداری
اگه زیاد بگیم دوستت دارم، میگن باز چه نقشه ای تو سرت
اگه نگیم دوستت دارم، میگن پای کسه دیگه ای وسطه
اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم، میگن به من اعتماد نداری
اگه زنگ نزنیم، میگن انگار سرت خیلی شلوغه
اگه تو خونه زیاد بخندیم، میگن دیونه شدی
اگه کم بخندیم، میگن بخت النحس
اگه شام بخواهیم، میگن فقط فکر شکمشه
اگه شام نخواهیم، میگن ذلیل مرده شام با کی کوفت کردی!
شما بگین ما چیکار کنیم؟..
يکشنبه سی یکم 6 1387
X