پسرک یک شب به آشپزخانه رفت و کاغذی را به مادرش داد . مادر دست هایش را خشک کرد و  کاغذ را گرفت و فهرست بلند بالایی را روی آن دید  .
برای زدن چمنها : ۵ دلار
برای تمیز کردن اتاق : ۱ دلار
برای خرید از مغازه : ۵۰ سنت
برای نگهداری از بچه : ۲۵ سنت
برای بردن آشغال ها : ۱ دلار
برای گرفتن کارت صد آفرین : ۵ دلار
برای تمیز کردن حیات : ۲ دلار
جمع: ۱۴دلار
این مادر قلمی را برداشت و پشت کاغذ پسرک نوشت :
برای نه ماهی که تو را در شکمم حمل کردن : بدون هزینه
برای تمامی شبهایی که بالای سرت بیدار نشستم و از تو پرستاری کردم : بدون هزینه
تمامی دورانی که برایت تقلا کردم و به خاطرت اشک ریختم : بدون هزینه
خریدن اسباب بازی : بدون هزینه
پختن غذا : بدون هزینه
پاک کردن بینی تو : بدون هزینه
جمع : بدون هزینه
و نهایتا قیمت عشق حقیقی : بدون هزینه
پسرک اینها را خواند ، حسابی  اشکش در آمد . قلم را از دست مادرش گرفت و زیر همه آن ها نوشت :
(( تمامی هزینه ها پرداخت شد ! ))
يکشنبه سی یکم 6 1387
X